مرداد 26, 1394 - نوشته روزانه    بدون نظر

«شاعرانگیِ کلمه در آثار علی حاتمی»

ـ “من آرزو طلب نمی‌کنم،آرزو می‌سازم.” (کمال الملک،۱۳۶۳)
ـ “آیین چراغ،خاموشی نیست.” (حاجی واشنگتن،۱۳۶۱)
ـ “مرگ حق است ولی به دست شما بسی مشکل،امّا شوقِ از میان شما رفتن مرگ را آسان می‌کند.”(سلطان صاحبقران،۱۳۵۴)
ـ “در طریقت ما شرط اوّل تر دامنی است،و آدم خیس هراسِ بارون نداره!” (دلشدگان،۱۳۷۱)
ـ “شب رو باید بی‌چراغ روشن کرد.” (مادر،۱۳۶۸)
ـ “هنر مزرعه بلال نیست که محصولش بهتر شود.از ستاره‌های آسمان هم یکی می‌شود کوکبِ درخشان،الباقی فقط سوسو می‌زنند.” (کمال الملک،۱۳۶۳)
ـ “همه عمر دیر رسیدیم.” (سوته دلان،۱۳۵۶)
ـ “شاعر و تاجر که با هم فرق نداره،تاجر ورشکسته شاعر می شه،شاعر پولدار می ره تاجر می شه!”(حسن کچل،۱۳۴۸)
ـ “برای آمدن به چشم نقاش،باید درچشم انداز بود.” (کمال الملک،۱۳۶۳)
ـ “دلمون برات تنگ می‌شه، بهت عادت کرده بودیم.به اخم و تخمات،اولدرم بُلدُرمات،سگ ملحیات.ولی گور پدر دل ما،دل تو شاد!” (سوته دلان،۱۳۵۶)
ـ “مقدر است امروز لباس نو بپوشم،اگر می‌توانی درد و غم را هم از تن من بشوی.” (سلطان صاحبقران،۱۳۵۴)
ـ “کاش این دنیا هم مثل یک جعبه موسیقی بود،همه صدا‌ها آهنگ بود،همه حرف‌ها ترانه.”(دلشدگان،۱۳۷۱)
ـ رضاخوشنویس:آب ازدست صیاد خوردن بهتره تا سلاخ.
ـ قهوه چی:سلاخ خلاص می کنه،صیاد گرفتار…
(هزاردستان،۱۳۵۸)
ـ “با همه بلند بالایی؛دستم به شاخسار آرزو نرسید!” (دلشدگان،۱۳۷۱)
ـ “ضیافت مرگ،عطر و طعمش دعاست.روغن خوبم تو خونه داریم،زعفرونم هست،اما چربی و شیرینی ملاک نیست،این حرمتیه که زنده ها به مرده هاشون می ذارن.” (مادر،۱۳۶۸)
ـ “سر شام گریه نکنید،غذا رو به مردم زهر نکنین.سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم.راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف.آبروداری کنین بچّه ها،نه با اسراف.سفره از صفای میزبان خرم می شه،نه از مرصع پلو.حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین.محمّد ابراهیم،گوشت رو خیلی ریز نکن مادر،اون وقت می گن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ!” (مادر،۱۳۶۸)
ـ “داداش حبیب،من و تو از یه خمیریم،منتها تنورمون الاحده است.تنور تو عقدی بود،تنور من صیغه ای تیغه ای!کله تو شد عینهو نون تافتون،گرد.کله من عین نون سنگک…هه هه،حالا شکر که بربری نشدیم!” (سوته دلان،۱۳۵۶)
ـ “مادر مُرد،از بس که جان ندارد …” (مادر،۱۳۶۸)
Share